ثبت نام دوره تازه کلاس مجردها

ثبت نام دوره تازه کلاس مجردها

سلام با توجه به ظرفیت ثبت‌نام بسیار محدود دوره جدید یعنی دوره دوازدهم، چون تعداد قابل ملاحظه‌ای از اعضا دوره یازدهم هم به دوره بعد منتقل می شوند؛ برای این دوره جدید، افراد جدید صرفا از طریق لیست انتظار ثبت نام می شوند وبه تدریج مصاحبه و پذیرش می‌شوند و این روند ادامه دارد. تمامی این مراحل و کل کلاس مجردها رایگان بوده و هست....برای اطلاع بیشتر ادامه مطلب را بخوانید.
ادامه مطلب
۲۵۶۶۹
بازدید
جمعه , ۰۴ اسفند ۱۳۸۵ ساعت ۰۱:۰۶
منتشر شده در: یادداشت ها » این روزها ...

در خرابه ي شام دختري به خواب است        از فراق بابا قلب او كباب است

      چون جوجه ي پژمرده        سر به زير پر برده

 شنيدن اين نوحه (كه چه ساده وزيبا داستان اورا بيان مي كند) در كودكي اولين لحظات آشنايي ام را با كودك امام حسين (ع) شكل داد . 

امروز روز رقيه است.
دختر سه ساله اي با تمام جلوه هاي مظلوميت وغربت ولي سرافراز ،
اسيري خردسال در بند اسارت  ولي آزاد ،
شكست خورده اي پيروز، شير بچه اي كه شير بُوَد گر چه به زنجير بود...
  
ديروز در حرم خانم رقيه (س) ازاستاد معظم آية الله تبريزي ياد كردم. ايشان در حرم حضرت رقيه در پاسخ به خبرنگاري (كه علت تشرف ايشان به حرم خانم را سوال ميكرد) فرمود: براي من به واسطه شهرت اثبات شده كه اين مكان مزار رقيه سلام الله عليها (دختر سه ساله امام حسين عليه السلام ) است وهمين كافي است.اگر اين يادگار امام حسين در شام نمي ماند شايد  بعضي ها اسارت اهل بيت (ع) را منكر ميشدند... هدفم از زيارت وتوسل به آبروي اين خانم، نزديكي به خداست ... رضوان الله عليه.
  
سلام خدا بر رقيه
 
 بود دلگرم با خيال پدر
 بي خبر بود از سنان وسنين
راه مي رفت و دست بر ديوار
روي ديوار مي نوشت حسين
 
پا پر از زخم و دست، بي جان بود
جسم شب گون و چهره چون مهتاب
مي نشست و به صفحه ي خاك
مشق ميكرد: طفل - بابا - آب
 
شبي از درد و گريه خوابش برد
ديد جايش به دامن باب است
جست از شوق دل زخواب وبديد
آرزوها چو نقش - برآب است
 
چشم ِ خالي زخواب شد پر آب
 گشت در گير- بغض وحنجره اش
دوخت بر راه ديده وكم كم
خود به خود بسته شد دو پنجره اش
 
     (حاج علي انساني. دل سنگ آب شد. ص 414)                 
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۳
انتشار یافته: ۶
h.zn
۱۳۹۰-۰۸-۱۹ ۲۲:۵۵
0
0
ميل پريدن هست اما بال و پر، نه
هر انچه مي خواهي بگو اما بپر،نه
حالا كه بعد از چند روزي پيش مايي
ديگر به جان عمه ام حرف سفر،نه
يا نه اگر ميل سفر داري،دوباره
باشد برو اما بدون همسفر،نه
با اين كبودي هاي دور چشمهايم
خيلي شبيه مادرت هستم، مگر نه؟!
 از گيسوان خاكيم تا كه ببافي 
يك چيزهايي مانده اما انقدر نه
ديشب كه گيسويم به دست باد افتاد 
گفتم:بكش،باشد ولي از پشت سر نه
امروز ديدم لرزه هاي خواهرم را 
در مجلسي كه داد مي زد:"اي پدر نه"
تو وقت داري خيزرانها را ببوسي
اما براي اين لب خونين جگر نه؟!
اي مهمان تازه برگشته چه بد شد
تو امدي و شاميان خوابند ورنه...
نگین_69
۱۳۹۱-۱۰-۰۶ ۲۲:۰۶
192
18
گــــــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ وشـ ــ ــ ــ ــ ــ ــواره

ساکش را که می پیچید زیر لب زمزمه می کرد: کربلا کربلا ما داریم می آییم...

لباس پوشیده چادر به سر آماده رفتن بود که صدای "مامان" گفتن دختر سه ساله اش او را به خود آورد.

بغضی کرد و گوشواره های دخترکش را در آورد...
سیده خانوم
۱۳۹۱-۱۰-۱۶ ۱۸:۵۰
42
42
سلام
حاج آقا شعر فوق العاده ای بود..ممنون
حرم حضرت رقیه (س) واقعا صفای خاصی دارد. دلتنگ آنجا هستم.
ان شاء الله ملت و کشور سوریه از ظلم این تروریست ها و جنایتکاران آزاد بشود.دیروز مستندی از تلویزیون در مورد وضع کنونی سوریه دیدم و قلبا تاسف خوردم... ان شاءالله خانم رقیه(س) کمکشون می کند.
کارشناس گرافیک/23 ساله/16 دی 91/تهران
مائده.س
۱۳۹۲-۰۹-۱۵ ۲۰:۴۴
1161
189
السلام علیک یا رقیه (س)
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرده خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم
اگر بیمار شد کس، گل برایش می برند و من
به جای دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو ای لب تشنه، آب آزاد شد برما
شرار آتش است این آب بر کامم نمی نوشم
اگر گاهی رها می شد زحبس سینه فریادم
به ضرب تازیانه قاتلت می کرد خاموشم
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن
من آخر کودکم، این بار سنگینی است بر دوشم
سپر می کرد عمه خویش را بر حفظ جان من
نگردد مهربانیهای او هرگز فراموشم
دو چشم نیمه بازت می کند با هستیم بازی
هم از تن می ستاند جان هم از سر می برد هوشم
بود دور از کرامت گر نگیرم دست میثم را
غلام خویش را گرچه گنهکار است نفروشم
saeideh22m
۱۳۹۲-۰۹-۱۷ ۰۵:۱۱
603
9
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی
من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

ایام تسلیت باد. التماس دعا

مهندس نرم افزار/24 ساله/17 آذر 92/ مشهد
مونا علی عسگری
۱۳۹۲-۰۹-۱۷ ۱۱:۴۹
657
18
دخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را
ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود ...
یا حسین
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: